چند روز پیش، بابت یک ارائه کلاسی مستند مشق شب کیارستمی را برای دومین بار دیدم. باوجوداینکه مستند سالها قبل از تولد من ساختهشده، برای من یا آور دوران مدرسه است. یادآور تکالیفی که یک خط آن را مینوشتم و چند خط را جا میانداختم. البته هیچوقت هم معلمها نمیفهمیدند یا حداقل به رویم نمیآوردند نصفه دیگرش کو؟طبق ادعای کیارستمی در مشق شب، او در پی دغدغهای شخصی که مسئله مشق شب فرزندش بود میرود. مستندی که فراتر از اسم و ادعایش کمر را بسته تا تمامیت عملکرد نظام آموزشی را زیر سؤال ببرد. در کل میتوان گفت موفق هم بود. مشق شب، مستندی است که حرفهای درست را، کمی بهدوراز انصاف میزند!در روزهایی که کسی به صدای دانش آموزان گوش نمیداد کیارستمی صدای آنها شد! صدای دانشآموزانی که نمیدانند برای چه آنهمه تکلیف مینویسند؟ چرا بابت ننوشتن تکلیف باید تنبیه شوند در صورتی که حتی معنای تشویق را هم نمیدانند. او خالق روایتی میشود که همه اجزای آن در راستای هدفش بودند، از نورپردازی گرفته تا طراحی صحنه مصاحبه و حتی مصاحبهشوندههایی که از اولیا بودند. اما آن فضاسازی و ایجاد موقعیتها فراتر از یک کار بدون فیلمنامه و صرفاً برآمده از یک دغدغه پدرانه بود. به همین منظور کیارستمی مانند یک بازجو در اتاقی تاریک حاضرشده و با یک عینک دودی و لحنی خشک و شلیک سؤالات متعدد شرایط را برای اغراقآمیز نشان دادن آنچه هست آماده میکند؛ آخر هم یکی از اولیای فرنگرفته را جلوی دوربین مینشاند تا از مزایای آنور آب و آموزش در کشورهای خارجی بگوید و برود. البته نقد او بهجا است. اما مستندساز نگاه عادلانهای به مدرسه ندارد. و این آنجایی نمایان میشود که حتی اجازه نمیدهد یک نماینده از مدرسه جلوی دوربین به عنوان پاسخگو حاضر شود. در حالی که سعی دارد با نظر یک پدر فرنگرفته برای همان مدرسه نسخه بپیچد و آن را جای یک نظر کارشناسی قالب کند.مسئله مهمی که این مستند مطرح میکند، مسئلهای نبوده که پس از مشق شب رخت برببندد و هنوز هم در مدارس پابرجا است. اما تفاوتی که امروز مطرح میشود این است که دیگر دانشآموزان امروز مانند مدرسهای های دهه ۶۰ نیستند که از سر ترس مشق را به کارتون ترجیح دهند. و اگر مدرسه نتواند نقش مهمی در زندگی و شکلگیری هویت آنها داشته باشد. مانند آنچه امروز شاهد آن هستیم باید نظارهگر افول مدرسه باشیم. نهیبی که سال ۶۷ کیارستمی با مشق شب به آموزشوپرورش زد شاید آن روزها از سمت مدیران وارد نبود. بهمن کیارستمی، فرزند عباس کیارستمی در یادداشتی مینویسد: آقای نجفی تازه وزیر آموزش پرورش دولت رفسنجانی شده بود. او فیلم رو که دیده بود بسیار برافروخته شده بود و طی یک نامهی تند به مدیرعامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان -تهیهکنندهی فیلم- به تصویر ارائهشده از نظام آموزشی در فیلم شدیداً اعتراض کرده بود و مدیرعامل کانون رو به دلیل تهیهی فیلم کتباً توبیخ کرده بود. توبیخنامهی نجفی با این جمله به پایان میرسید: (نقل به مضمون) “از شما انتظار میرود همکاری خود را با عناصری که حتی حاضر نیستند با گذاشتن کمی ریش در صورت خود، ارادت خویش را به انقلاب و نظام نمایان کنند قطع نمایید.”
مُرِفا؛ ١ اردیبهشت ١۴٠٢